گفتن. سخن گفتن. بیهوده و دراز گفتن. پر گفتن. پرگویی کردن. در تداول عامه نیز مستعمل است. رجوع به گپ شود: هر کجا زلف ایازی دید خواهی در جهان عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری. سنائی. چند گویی خواهر من پارساست گپ مزن گرد حدیث او مگرد. انوری. جمله زین سویی از آن سو گپ مزن چون نداری مرگ هرزه جان مکن. مولوی (مثنوی). چون زن صوفی تو خائن بوده ای دام مکر اندر دغا بگشوده ای که ز هر ناشسته رویی گپ زنی شرم داری و از خدای خویش نی. مولوی (مثنوی چ خاور دفتر چهارم ص 219 س 19، 20)
گفتن. سخن گفتن. بیهوده و دراز گفتن. پر گفتن. پرگویی کردن. در تداول عامه نیز مستعمل است. رجوع به گپ شود: هر کجا زلف ایازی دید خواهی در جهان عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری. سنائی. چند گویی خواهر من پارساست گپ مزن گرد حدیث او مگرد. انوری. جمله زین سویی از آن سو گپ مزن چون نداری مرگ هرزه جان مکن. مولوی (مثنوی). چون زن صوفی تو خائن بوده ای دام مکر اندر دغا بگشوده ای که ز هر ناشسته رویی گپ زنی شرم داری و از خدای خویش نی. مولوی (مثنوی چ خاور دفتر چهارم ص 219 س 19، 20)
کنایه از طلب کردن حریف را برای جنگ و این رسم کشتی گیران ولایت است. (آنندراج) : به خصم گل زدن از دست ما نمی آید وگرنه آبله ام تشنۀ مغیلان است. صائب (از آنندراج). رجوع به گل کشتی و گل جنگ شود، حباب گونه برآوردن. لک و خال ها به رنگی جز رنگ بدن پیدا کردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
کنایه از طلب کردن حریف را برای جنگ و این رسم کشتی گیران ولایت است. (آنندراج) : به خصم گل زدن از دست ما نمی آید وگرنه آبله ام تشنۀ مغیلان است. صائب (از آنندراج). رجوع به گل کشتی و گل جنگ شود، حباب گونه برآوردن. لک و خال ها به رنگی جز رنگ بدن پیدا کردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
گمان میکنم بمعنی سیلی و تپانچه زدن باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در چپ زدن خرد شوی راست دانی چپ خود ز جانب راست دانسته شوی بکار دانی بر سر صحیفۀ معانی. امیرخسرو (از امثال و حکم). - خود را به کوچۀ علی چپ زدن، کنایه است از تجاهل کردن درامری یا اظهار آشنائی نکردن با کسی. رجوع به چپ شود
گمان میکنم بمعنی سیلی و تپانچه زدن باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در چپ زدن خرد شوی راست دانی چپ خود ز جانب راست دانسته شوی بکار دانی بر سر صحیفۀ معانی. امیرخسرو (از امثال و حکم). - خود را به کوچۀ علی چپ زدن، کنایه است از تجاهل کردن درامری یا اظهار آشنائی نکردن با کسی. رجوع به چپ شود
ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن، (کشتی) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه: بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشنه مغیلان است. (صائب)، لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی برآوردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن، (کشتی) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه: بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشنه مغیلان است. (صائب)، لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی برآوردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است