جدول جو
جدول جو

معنی گپ زدن - جستجوی لغت در جدول جو

گپ زدن
حرف زدن، سخن گفتن، برای مثال هرکجا زلف ایازی دید خواهی در جهان/ عشق بر محمود بینی و گپ زدن بر عنصری (سنائی۲ - ۳۱۹)
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
فرهنگ فارسی عمید
گپ زدن
(زَ بِ تَ دَ)
گفتن. سخن گفتن. بیهوده و دراز گفتن. پر گفتن. پرگویی کردن. در تداول عامه نیز مستعمل است. رجوع به گپ شود:
هر کجا زلف ایازی دید خواهی در جهان
عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری.
سنائی.
چند گویی خواهر من پارساست
گپ مزن گرد حدیث او مگرد.
انوری.
جمله زین سویی از آن سو گپ مزن
چون نداری مرگ هرزه جان مکن.
مولوی (مثنوی).
چون زن صوفی تو خائن بوده ای
دام مکر اندر دغا بگشوده ای
که ز هر ناشسته رویی گپ زنی
شرم داری و از خدای خویش نی.
مولوی (مثنوی چ خاور دفتر چهارم ص 219 س 19، 20)
لغت نامه دهخدا
گپ زدن
سخن گفتن، بیهوده و دراز گفتن، پرگویی کردن
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گپ زدن
((گَ. زَ دَ))
سخن گفتن، حرف زدن
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
فرهنگ فارسی معین
گپ زدن
الدّردشة
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به عربی
گپ زدن
Chatting, Chat
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گپ زدن
bavarder, discutant
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گپ زدن
chiacchierare, chiacchierando
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گپ زدن
conversar, conversando
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گپ زدن
plaudern, plaudernd
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گپ زدن
rozmawiać, rozmawiający
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گپ زدن
болтать , беседующий
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به روسی
گپ زدن
балачити , розмовляючий
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گپ زدن
charlar, conversando
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گپ زدن
بات کرنا , بات کرنا
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به اردو
گپ زدن
kletsen, aan het praten
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
گپ زدن
আড্ডা করা , কথা বলা
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گپ زدن
พูดคุย , คุย
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گپ زدن
kuzungumza
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گپ زدن
sohbet etmek, sohbet eden
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گپ زدن
おしゃべりする , おしゃべりしている
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گپ زدن
לשוחח , משוחח
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به عبری
گپ زدن
수다를 떨다 , 수다를 떨고 있는
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به کره ای
گپ زدن
mengobrol
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گپ زدن
बात करना , बात करना
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به هندی
گپ زدن
聊天 , 聊天的
تصویری از گپ زدن
تصویر گپ زدن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گر زدن
تصویر گر زدن
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، شعله زدن، ضرام، اضطرام، گر کشیدن، التهاب، اشتعال، توقّد، تلهّب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ زدن
تصویر چپ زدن
به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(سِپَ رُ تَ)
کنایه از طلب کردن حریف را برای جنگ و این رسم کشتی گیران ولایت است. (آنندراج) :
به خصم گل زدن از دست ما نمی آید
وگرنه آبله ام تشنۀ مغیلان است.
صائب (از آنندراج).
رجوع به گل کشتی و گل جنگ شود، حباب گونه برآوردن. لک و خال ها به رنگی جز رنگ بدن پیدا کردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ اَ تَ)
گمان میکنم بمعنی سیلی و تپانچه زدن باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در چپ زدن خرد شوی راست
دانی چپ خود ز جانب راست
دانسته شوی بکار دانی
بر سر صحیفۀ معانی.
امیرخسرو (از امثال و حکم).
- خود را به کوچۀ علی چپ زدن، کنایه است از تجاهل کردن درامری یا اظهار آشنائی نکردن با کسی. رجوع به چپ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گه زدن
تصویر گه زدن
گه مالیدن، کاری را خراب کردن، بد نام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد نقش گل بر روی پارچه کردن، (کشتی) طلب کردن حریف را برای کشتی و مبارزه: بخصم گل زدن از دست ما نمی آید و گرنه آبله ام تشنه مغیلان است. (صائب)، لک و خال هایی برنگی جز رنگ اصلی برآوردن: تنش گل زده است. نانها گل زده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم زدن
تصویر گم زدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گب زدن
تصویر گب زدن
سخن گفتن گفتگو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ زدن
تصویر چپ زدن
((چَ زَ دَ))
از راه دیگر رفتن، راه را کج کردن، تندروی در عقاید سیاسی
فرهنگ فارسی معین